ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
ز : 8:10 بعد از ظهر |
+
درست مثل گذشته به آمدن شک داشت
هنوز پنجره برقاب صورتش لک داشت
نشست درد دلش را به آسمانها گفت
اگر چه فرصت ماندن ، همیشه اندک داشت
من از دریچه تکرار لحظه ها دیدم
که شال ساده سبزش هزار پولک داشت
و مثل دختر بی ادعای آبادی
به روی دامن تنهائیش عروسک داشت
نگاه کرد ولی باورش نمی شد چون
هنوز مزرعه خشک ما مترسک داشت
کلاغ های تباهی به باد خندیدند
و هم به مرد غریبی که باد بادک داشت
دوباره شاخه سیبی از آسمان خم شد
ولی چه سود که او هم دو دست کوچک داشت
غروب آمده بود و سکوت می بارید
و مرد مثل گذشته به آمدن شک داشت
:: موضوعات مرتبط:
مثل گذشتهــــــ،
،
:: برچسبها:
مثل گذشته ,
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,